روایت حیدر بهمنی: از مزارع روستایی تا قلب صنعت حفاری ایران
خلاصه گفتوگوی اختصاصی دلوارنامه با حیدر بهمنی در شماره 9

حیدر بهمنی، یکی از پرسابقهترین مدیران صنعت نفت ایران، در گفتوگویی صمیمی در اهواز، از زندگی پرماجرایش سخن گفت. او که حتی پس از بازنشستگی نیز در خوزستان ماندگار شده، نمادی از تعهد به ریشههای محلی و صنعت حفاری است. بهمنی، که میلیونها دلار ارزش افزوده برای شرکت ملی حفاری خلق کرده، از کودکی سختکوشانهاش در روستا تا چالشهای مدیریتی در دوران جنگ و پس از آن، و مخالفتهایش با خصوصیسازی، روایتی خواندنی ارائه داد. این مصاحبه، نه تنها تاریخچهای از صنعت حفاری ایران است، بلکه نگاهی انتقادی به ساختارهای مدیریتی و فرصتهای ازدسترفته دارد.
بهمنی در سال ۱۳۴۸ وارد دانشکده صنعت نفت شد و رشته مهندسی مکانیک را برگزید. ریشههایش در روستایی نزدیک رامهرمز، جایی که از ششسالگی در مزارع پدرش کار میکرد، او را به کار و استقلال سوق داد. “ساعت چهار صبح بیدار میشدم و آرزو داشتم صبح نشود تا بخوابم”، میگوید و این سختیها را با نسل جوان امروز مقایسه میکند که به گفته او، از کار دور شدهاند. مسیر تحصیلش پر از مشقت بود: ۳۰ کیلومتر پیادهروی روزانه تا مدرسه، سپس اقامت در رامهرمز برای ادامه درسها، و ورود به هنرستان شبانهروزی اهواز برای فوقدیپلم مکانیک. پس از فارغالتحصیلی، در شرکت ژاپنی پایساز مشغول شد و همزمان در کنکور موفق گردید. مصاحبهای سخت با حضور مهندسان و روانشناس، او را به بخش حفاری کارون برد. معیارهای انتخاب، شجاعت، استقامت و قد مناسب بود؛ ویژگیهایی که بهمنی را از دیگران متمایز کرد. پس از یک سال کارآموزی، سوپروایزر شد و حتی آمریکاییها زیر دستش کار میکردند. خاطرهای از تأخیر ۱۵ دقیقهایاش، که جلسه هیئت مدیره و تهدید به اخراج را به دنبال داشت، نشاندهنده دقت زمانی در آن دوران است: هزینه روزانه یک دکل ۱۲ هزار دلار بود و هر دقیقه تأخیر، خسارتی سنگین.
تا انقلاب ۱۳۵۷ در حفاری ماند، اما موج انقلابیون او را به جهاد سازندگی خوزستان برد. در ۲۷سالگی، جهاد رامهرمز را راهاندازی کرد و روستاها را برقرسانی نمود – کاری که بعدها به عنوان اشتباهی میبیند، اما در آن زمان ضروری بود. با بودجه ۵ میلیون تومانی از استاندار غرضی، دامداری قرضالحسنه راه انداخت و کمیتههای راه و برق تشکیل داد. جنگ تحمیلی، او را به نفت بازگرداند. مدیران مانند علوی و تولایی اصرار به بازگشتش کردند. ابتدا مدیر خدمات فنی ولهد و وایرلاین شد و سپس، با معرفی عاصمیپور، جانشین معاونت بازسازی وزارت نفت گردید. عاصمیپور، مدیرپرور و شجاعی بود که بهمنی را به چالش کشید؛ مثلاً در جلسهای با وزیر آقازاده، گزارش را به او سپرد و نرفت، تا تجربه مدیریتی بیافریند.
بازسازی تاسیسات نفتی در جنگ، یکی از حماسیترین فصلهای زندگی بهمنی است. در جلسهای با هاشمی رفسنجانی، پس از شهادت ۸ نفر از همکارانش، با صراحت گفت: “تو در نماز جمعه به جهاد ترغیب میکنی، اما شبها میخوابی؛ بدان چند شهید دادیم.” هاشمی گریست و ۱۵ معاون وزیر را برای هماهنگی به جنوب فرستاد، با دستور ماندن تا ترخیص توسط بهمنی. او با هواپیمای چارتر، آنها را به گچساران، بوشهر و خارک برد و در کشتی، مجوزهای لازم از اسکایگارد تا سیمان گرفت. عاصمیپور شجاعانه دستور دفن تاسیسات زیر شن و ماسه داد تا از بمباران در امان بمانند؛ روشی که خسارات را به حداقل رساند. در بیبیحکیمه، که دو سال بازسازی میخواست، در ۴-۵ ماه آماده افتتاح شد. چشمهخشک، که عراق ویران کرده بود، در ۱۰ ماه بازسازی گردید و هاشمی برای افتتاح آمد. همکاری با آقازاده، که “هرجا میزدند، خودش میرسید”، پربار بود. در بوستر مارون، پس از شهادت ۸ نفر، همزمان خاموشی آتش و بازسازی آغاز شد. در دهلران، منافقین ۳ چاه را آتش زدند؛ بهمنی در خط مقدم، با ۱۲۰۰ متر فاصله از عراق، خاموشی را هدایت کرد، اما سلطانی شهید و دیگران اسیر شدند.
مهار چاههای کویت پس از حمله صدام، ماجرایی الهیوار بود. آقازاده حکم داد و بهمنی با تجهیزات فرسوده رفت. آمریکاییهای بکتل پروژه را قبضه کرده بودند، اما بهمنی با ژنرال راشین مذاکره کرد: “در اهواز باران نفت میبارد؛ ما برای محیط زیست آمدهایم.” فیلد بورگان را گرفت و بدون آب، با دعا و شانس، اولین چاه را خاموش کرد – جریانی طبیعی نفت را مهار کرد. آمریکاییها مبهوت ماندند و امکانات دادند. ۲۰ چاه خاموش شد، کویتیها آموزش دیدند و شیعیان محلی جشن گرفتند. حقوق روزانهاش ۴۵۰۰ دلار بود، اما هدف خدمت بود.
در ۱۳۷۰، رئیس اداره حفاری مناطق نفتخیز جنوب شد و در ادارات مختلف نفت، حداقل ۳-۴ سال مدیریت کرد. در ۱۳۷۷، جانشین عاصمیپور در شرکت ملی حفاری گردید، علیرغم اختلافات او با زنگنه. شرکت با ۹۲ لیسانس و معدل سواد سیکل، نیاز به تحول داشت. بهمنی بخش مهندسی حفاری ایجاد کرد، ۴۶ دکل، ۱۲۰ پمپتراک خرید و ۴۰ نفر را برای حفاری افقی به کانادا فرستاد. ۲۰۰ مهندس متخصص گرد آورد و سطح دانش را به لیسانس رساند. مدیران را از پای دکلها انتخاب میکرد؛ حتی با نمایندگان مجلس درگیر شد تا شایستهسالاری حفظ شود. ۵ هکتار زمین از شهرداری اهواز خرید و ساختمان مرکزی ساخت – اقدامی که ۵۰ بار بازرسی به دنبال داشت. در پارس جنوبی، فازهای ۹، ۱۰، ۱۴، ۱۷ و ۱۸ را ایرانیزه کرد و ۱۰ دکل دریایی فعال داشت.
انتقادها به استخدامهای “بیرویه” و “قومیتی” را رد میکند: “هر دکل ۴۰۰ نفر نیاز دارد؛ ما تکنولوژی وارد کردیم.” پس از او، ۷-۸ هزار نفر استخدام شد. از ۹۲ لیسانس به ۳۵۰۰ لیسانس، ۲۵۰۰ فوقلیسانس و ۲۰۰ دکترا رسید. ۵۰۰۰ عرب ایرانی استخدام کرد و نمونهای از بسیجی عرب آورد که به خاطر عدالت بهمنی، به دکترا رسید. در ۱۳۸۱، به دلیل مخالفت با خصوصیسازی زنگنه، به شرکت کالای لندن رفت. “خصوصیسازی واقعی با سرمایهگذار خارجی است، نه واگذاری به بنیادها.” ملی حفاری بدون بودجه دولتی، خصوصی اداره میشد. اعتصاب ۱۳۸۱ در دولت خاتمی، جاده اهواز-مسجدسلیمان را بست و زنگنه عقبنشینی کرد.
در کالای لندن، مدیریت “عشایری”ش – مبتنی بر تخصص و صمیمیت – نیروها را متحد کرد. سپس به حفاری شمال رفت و با یک اتاق و تاکسی، ساختمان و ۴۰۰ نفره چارت ساخت، ۴-۵ دکل گرفت و دکل ایران-خزر را به ترکمنستان برد؛ ماهی ۳ میلیون دلار درآمد. نوذری او را به ملی حفاری بازگرداند. در دولت احمدینژاد، با میرکاظمی به دلیل بدبینیاش اختلاف داشت؛ در آتشسوزی نفتشهر ۱۳۸۹، ۴۸ روز ماند و پایش عفونت کرد. قاسمی را وطنپرست و زحمتکش میداند. عزلش به خاطر حفظ مقتدایی – که در ستاد رقیب بود – رخ داد، اما در دولت روحانی، زنگنه و ترکان او را بازگرداندند. زنگنه “ماهی سرخورده” میگفت، اما عملکردش را انکار نمیکرد. پیشنهاد خرید شرکت با سهم ۳۵ درصدی کارگران را رد کرد: “کارگران چی؟ آخرش حساب پس میدهم.”
در دولت روحانی، دوباره خصوصیسازی را متوقف کرد. پس از خاموشی پتروشیمی بوعلی (خصوصی)، به زنگنه گفت: “حفاری بدتر است؛ حاشیه میسازند.” نامهای نوشت و ۱۱ ماه حقوقش قطع شد، که بازنشستگیاش را تحت تأثیر قرار داد. هیچ فعالیت تجاری ندارد: “در جبههها شهید دادیم، حالا تجارت؟” خانواده شهدا را حمایت کرد و دست پدر شهیدان را بوسید.
بهمنی حفاری را پاشنه آشیل نفت میداند: ۵۰ درصد هزینه مخزن حفاری است. راهکار: “ایست، خبردار، به جای خود” – مدیران در جایگاه شایستگی. تکنولوژی RSS هزینه را یکدهم میکند، اما ساختار فعلی دوبرابر خرج میبرد. توانمندان رفتهاند. از وزرا، زنگنه را در تصمیمگیری قوی، آقازاده را صادق میداند: “دشمن من، اما نه مملکت.” بزرگترین اشتباه: اعتماد به ناشایستگان. امید به بازگشت اوج کم است، مگر با اصلاح ساختار. زندگیاش پر از سوختگی، شکستگی و ناشنوایی، اما راضی است: “از فرصتها برای خدمت استفاده کردم.”